کله قند ماکله قند ما، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 30 روز سن داره
زندگی مامان و بابازندگی مامان و بابا، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 11 روز سن داره

کودک خلاق فردا...........

تب و ویروس ..............

از اونی که می ترسیدیم سرمون اومد.تبت هی قطع  و وصل می شه.دوباره دیشب بردیمت بیمارستان کودکان که دکترش تورو ببینه که الحمدلله یه دکتر بدرد بخورم اونجا پیدا نشد.بهش داروهایی که بهت می دادیم رو گفتیم گفت همیناست دیگه ولی بچه حساسیت داره......باید بخور بدین تا ریه هاش صاف بشه.ما هم دستمون از همه جا کوتاه بود رفتیم بخورت دادیم تو بیمارستان.تا شب خوب بودی.دکتر قبلی گفته بود اگه بچه اسهال شد بهش ماست پروبیوتیک بدین تا خوب بشه.دیشب که دیدم اسهال شدی و بهت از اون ماست دادیم. من نمی دونم کی به این دکترها مدرک داده؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟یا دکترهای بندر انقدر بیسوادن ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟یا چون کسی نیست بالاسرشون نظارت کنه مردم رو موش آزمایشگاهی فرض کردن............
12 بهمن 1392

این روزای کله قند مامان.....

سلام دختر قشنگم. جمعه روز بدی بود .سرما و حساسیت فصلی هردومون گرفته بودیم.ولی بدیش اینجا بود که چون شما جوجه هستی و ضعیف تب کردی.جمعه هم متخصص نبود.بردیم یه دکتری که عمومی بود و تو درمانگاه بود.دکتر معروفیه که از متخصص می گن بیشتر حالیشه.تا دیدت گفت حساسیت به عطر و ادکلن داری و سرما نخوردی.منو هم ویزیت کرد و دارو داد.البته من هرچی گفتم این عفونت کرده گفت هنوز عفونت نکرده. تا شب حالت بدتر شد و گلوت عفونت کرد.منم خوددرمانیم رو طبق سری قبل که همین مدلی شدی شروع کردم. سفیکسیم برای عفونته ( گوش و وبینی )هر 12 ساعت اندازه یه قاشق چای خوری...7 صبح .7شب بروفن برای تب که هر 8 ساعت یه قاشق چای خوری .....12 شب  و 7 صبح زادیتن ضد ح...
10 بهمن 1392

دل من...........

امروزم که روز دومت بود شیر نخوردی.ولی فرنی و بیسکویت و غذاتو خوردی.نمی دونم باید چیکار کنم.عذاب وجدان دارم.کاش یه جوری شرایط برمی گشت و تو خونه با آرامش خیال پیش من بودی .نه اینطوری که لباس تنت کنم و از خواب بپری و بیارمت مهد. الانم که اومدم شیر بهت بدم اولش از ناراحتی جیغ زدی و  همش با تعجب نگام می کردی و زیاد شیر نخوردی.وقتی هم که خواستم برم کلی گریه کردی.کاش می مردم و این روزتو نمی دیدم. ولی چاره ای نیست ، باید فراموش کنم که مادرم. فراموش کنم که 9 ماه انتظار کشیدم و چه آرزوهایی برات داشتم که پیشم می مونی و خودم تربیتت می کنم. یه سنگ بزارم رو دلم و دلمو چال کنم و گریه نکنم............این روزا برای من و تو سخت می گذره ولی می گذ...
2 بهمن 1392

اولین روز مهد رفتن کله قندم.........

سلام کله قندم............. امروز صبح قرار بود با مادر جون ببریمت مهد......خودت صبح زود بیدار شده بودی برخلاف بقیه روزا....لباس  و پوشکتو عوض کردیم . سوار ماشین که شدی کلی ذوق کردی و با همه بای بای می کردی.فدای دلت بشم که از 3 ماه و 10 روزگی پیش خودم نبودی. وقتی رسیدیم مهد با مادر جون گذاشتمت و همه توصیه هایی که لازم بود رو مادر جون بهشون توضیح داد.منم همه رو دیشب براشون نوشته بودم.خاله فتانه مربی تو شده.یه خانم با قد کوتاه و پوست سبزه و محجبه.به نظرم مهربون میومد.لبخند به لب داشت.وسایلاتو تحویل دادم و برگشتم شرکت. مادر جون هم ساعت8:30 اومد شرکت که یکساعتی بشینه که اگه گریه کردی برگرده مهد. ساعت 10:30 با مادر جون رفتم مهد تا مدار...
1 بهمن 1392